مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

موتور سوار خوش تيپ ِ من

سلام دردونه ي من ، اين روزها خيلي شيطون و بلا شدي . ماشاالله باهوش و زرنگ و پر انرژي و همين مسئله باعث شده كه من به داشتنت افتخار كنم و به نظر من هوش سرشارت خصوصيتي منحصر به فردِ كه ميتونه در آينده اي نه چندان دور افتخارات منو دو چندان كنه ! موتور سوار خوشتيپ ِ من ، بازي كردن با تو و ديدن خنده هايت و در آغوش كشيدنت انرژي به من مي بخشد كه فقط و فقط وصفش تمام خستگي هايم را در هم ميشكند و مرا بي تابت ميكند . تو عزيزي تو عزيزي ، تو عزيز ترين عزيزي واسه من       توي زندگي عزيزم همه چيزي واسه من ...
29 شهريور 1391

پيكاسوي كوچك

گل پسر باهوشم اين روزها نقاش شده و با پاستل و دفتر نقاشي كه براش خريدم سخت مشغول نقاشي ميشه و هر چي بهش ميگم با خطوط دلخواهش واسه مامان ميكشه مثلا ً اين يه بادبادكه، كه پيكاسوي كوچولو براي من كشيده . مهبد جان ميشه واسه مامان توپ بكشي ؟؟ تازه يه كار ديگه هم كه ميكنيم اينه كه من براش نقاشي مي كشم و مهبد اسمش رو بگه مثل اين :   مهبد اين چيه مامان ؟ مهبد : ائو ( الو ) منظور همون گوشي موبايل يا تلفن . ( البته نقاشي مامان اينجوري ها هم كه فكر ميكنيد نيست ها ... مهبد به من اجازه ي تراوش خلاقيتهامو نميده و هي مدادهاشو از دستم ميكشه آخه من خيلي خوشم مياد با پاستل نقاشي بكشم ) قند عسلم ، من و بابايي خيلي دوستِت داريم . ه...
29 شهريور 1391

15 ماهگي

گل پسرم 15 ماهگيت مبارك الان كه مهبد 15 ماهه شده ، من و بابايي يه دوره ي جديد از زندگي با مهبد رو تجربه ميكنيم .15 ماه زندگي شيرين ِ ما رنگ جديدي گرفته و هر روز با تجربه ي داشتن مهبد ، خاطرات شيريني در ذهنمان حك ميشه كه بيان آنها در اين پست خالي از لطف نيست . مهبد جان ديگه اون موجود كوچولو نيست كه يا بخوابه و يا بنشينه ، الان مهبد نياز به مراقبت بيشتري داره ،با مفهومات كلي آشناست . مفهوم اووف ، داغ بودن ،خوب بودن و بد بودن رو كاملاً درك ميكنه ولي دلش ميخواد كه خودش تجربه كنه . بطور مثال وقتي ليوان چاي رو مي بينه ميگه اووف ولي باز هم با احتياط دستش رو به طرف ليوان دراز ميكنه و به محضي كه گرماي چاي رو احساس ميكنه دستش رو ميكشه . وقتي كار ...
22 شهريور 1391

مهبد حالش خوبه خوبه ...

دوستاي مهربون و پسر قند عسلم سلام توي اين چند روزي كه ني ني وبلاگ مشغول ارتقاي سرورش بود فهميدم كه چقدر به اين وبسايت و وبلاگ و همه ي دوستامون عادت كردم و نبودنشون واقعا آزارم ميده . دوستان گلم مرسي از همه ي نظرات دلگرم كنندتون كه واسمون گذاشته بودين . روز دوشنبه 13 شهريور ماه گل پسري رو برديم پيش دكتر عليمحمدي ، تمام آزمايشات و داروها و خلاصه پرونده ي پزشكي مهبد رو هم برديم پيشش و ايشون تا نگاهي به آزمايشات انداخت گفت ، كي گفته كه اين بچه شيگلوز داره ؟؟؟ من و بابا مهدي هر دومون خيالمون راحت شد و سعي ميكرديم با سوالاتمون از آقاي دكتر به استرسهاي اين چند روزه خاتمه بديم . بعد دكتر كلي مهبد رو معاينه كرد و گفت تمام داروهاش مخصوصا ً آنتي ...
18 شهريور 1391

شيگلوز

روز پنج شنبه 2 شهريور : آقا مهبد كه الان 8 روزه كه به جز رفتن پارك و خيابون و دريا و آب بازي و ماسه بازي كار ديگه اي نداشته به شدت بهانه گيري ميكنه و مدام ميگه دَ دَ . ما هم تصميم گرفتيم كه براي ديدن مامان زري و خاله محيا بريم خونشون . بابا بهمن هم كه چند روزيه براي انجام كاري رفته كنگان ( عسلويه ) . مهبد جونم يه خورده شكمش به هم ريخته بود و من فكر ميكردم كه به خاطر در اومدن دندوناش اسهال گرفته ،كم كم  از شدت اسهال پاهاش سوخت و بعد از اون هم براي دستشويي كردن كلي جيغ ميزد . طفلكي خيلي اذيت شد .بعد از ظهر گل پسري رو برديم بيمارستان امير كبير و دكتر معاينه اش كرد و يه سري دارو براي سرما خوردگي تجويز كرد و گفت كه گلوي مهبدي عفونت كرده ...
12 شهريور 1391

موضوع انشا ء : تعطيلات خود را چگونه گذرانده ايد ؟

سلام به گل پسرم و همه ي دوستاي خوبش و مامان و باباهاي مهربونشون . قبل از اينكه بخوام چيزي بگم ، دوست دارم از همه ي مهربونايي كه در مدت غيبتمون به ما سر زدند و بذل لطف كردن تشكر كنم و بگم خيلي خيلي دوستون دارم و سر فرصت به وبلاگ همتون سر ميزنم . بالاخره تعطيلات تابستونيمون هم به انضمام سه روز مرخصي اضافه تر ، امروز به پايان رسيد و من خدمت رسيدم كه هم خاطرات سفر شازده كوچولو رو واسش بنويسم و هم از اتفاقات ناخوشايندي كه 3 روز آخر تعطيلات واسه ي گل پسرم افتاد بگم . هر چند كه نوشتن از بيماري مهبد برايم خوشايند نيست ولي اين هم برگي از دفترچه ي خاطرات زندگي پسر مهربون و كوچولوي منه ... !! مهربانم 4 روز اول تعطيلات رو كنار هم به خوبي و خوشي مشغو...
12 شهريور 1391
1